استارتاپ یک مدل کسب و کار جهانی است که در ایران هم هر روز بیشتر در موردش میشنویم . تا جاییکه در سطح دولتی به آن توجه شده چون استارتاپها یکی از معدود روشهای نجات ما از اقتصادی است که درگیر آن هستیم. معمولا تعریف مردم از استارتاپ همان کسب و کار اینترنتی است. خیلیها هم هر کسب و کار کوچکی که توسط چند دانشجو راهاندازی شود را استارتاپ مینامند. اما یک استارتاپ تفاوتهای بنیادینی با کسب و کارهای کوچک دارد.
استارتاپ چیست؟
استارتاپ ها معمولاً کسب و کارهایی هستند تازه تاسیس، با ایده بنیانگذار، کمبود نقدینگی، نیروی انسانی متخصص، بدون مدل کسب و کار و مدل درآمدی و آیندهای غیر قابل پیش بینی، بدون اطلاعات بازار و اطلاعات محصول مورد پذیرش مشتری. حالا تصور کنید با این حجم از نداشتهها استارتاپ چگونه میخواهد به چشمانداز خود که تبدیل شدن به یک شرکت بزرگ و میلیاردی است برسد؟ واضح است که هدفی چنین ارزشمند و بزرگ تلاشی بسیار و همه جانبه میخواهد همچنین نیاز به شناسایی مسیر درست دارد.
به طور خلاصه و در واژگان فارسی استارتاپ را شرکت نوپا ترجمه کرده اند . ولی در کل معانی گسترده ای برای آن وجود دارد که در ادامه به چند تعریف از آن میپردازیم :
تعریف استارت آپ به عنوان یک واژه انگلیسی در دیکشنری وبستر
دیکشنری وبستر کلمه استارتاپ را به این صورت تعریف کرده است که: «استارت آپ یک کسب و کار جدید (A new business) است.»
بر اساس این تعریف، دامنه مشاغل استارتاپی بسیار گسترده خواهد بود. یعنی اگر شما یک مغازه یا فروشگاه کوچک یا مثلاً یک آنلاین شاپ کوچک اینستاگرامی هم راه اندازی کنید، استارتاپ تأسیس کردهاید.
تعریف استارت آپ توسط مرکز کسب و کارهای کوچک آمریکا (USSBA)
مرکز کسب و کارهای کوچک آمریکا یا USSBA استارتاپها را کسب و کارهایی در نظر میگیرد که دو ویژگی دارند:
- حول محور تکنولوژی شکل گرفتهاند.
- پتانسیل رشد بالایی دارند.
این مرکز تأکید میکند که پتانسیل رشد بالا باعث میشود که استارتاپها دغدغهی تأمین مالی هم داشته باشند و بیشتر از کسب و کارهای کوچک غیراستارتاپی به دنبال جذب پول باشند. چون بنیانگذاران آنها معمولاً بر این باورند که با جذب سرمایه میتوانند به سرعت سهم بیشتری از بازار بالقوهی خود را به دست بیاورند و در اختیار بگیرند.
تعریف استارت آپ توسط استیو بلنک
استیو بلنک که او را از پیشگامان نظریهپردازی در حوزهی استارتاپ میدانند، استارتاپ را چنین تعریف میکند: «سازمانی که شکل گرفته تا مدل کسب و کار خود را جستجو کند. مدل کسب و کاری که قابل تکرار و مقیاس پذیر است.»
در تعریف استیو بلنک سه نکتهی کلیدی دربارهی ویژگی های استارتاپ وجود دارد:
- مجموعههای استارتاپی هنوز در وضعیت ابهام هستند و مدل کسب و کار خود را کشف نکردهاند. یعنی هنوز دقیقاً نمیدانند محصولشان چیست و مشتریانشان چه کسانی هستند و چگونه قرار است با ارائهی محصول به مشتریان خود، ارزش ایجاد کنند.
- شرکتهای استارتاپی به دنبال یک مدل تکرارپذیر میگردند. یعنی مدلی که بتوانند به سادگی آن را از یک محصول به محصول دیگر توسعه دهند (به دیجیکالا فکر کنید که توانست ایده استارتاپی خود را از فروش لوازم دیجیتالی به لوازم خانه و بعداً انواع محصولات توسعه دهد و همان بازی را در بازارهای دیگر تکرار کند).
- مدل کسب و کار آنها مقیاس پذیر است. یعنی همان کاری را که امروز مثلاً برای ۵۰ مشتری انجام میدهند، به صورت بالقوه بتوانند برای ۵۰۰۰ یا ۵۰۰۰۰۰ مشتری هم انجام دهند.
تعریف استارت آپ توسط اریک ریس
اریک ریس استارتاپ را چنین تعریف میکند: «استارت آپ یک نهاد انسانی است که برای ارائه یک محصول یا خدمت جدید در شرایطی که ابهام بالایی وجود دارد به وجود آمده است.»
او تأکید میکند که استارتاپ یک «نهاد» است و نه یک محصول. به بیان دیگر، استارتاپ نگاهی فراتر از محصول داشته و مدام در پی رشد و کشف قلمروهای تازه باشد.
“ابهام” کلمهی کلیدی در تعریف اریک ریس است و او تأکید میکند که برای غلبه بر این ابهام، مدیران استارتاپی باید به سراغ «یادگیری بر پایهی اعتبارسنجی» بروند. یعنی هیچ فرضی را به شکل مطلق، درست در نظر نگیرند و در هر مرحله با آزمودن فرضهایشان زمینهی برداشتن گام بعدی را فراهم کنند.
در نگاه اریک ریس (و همینطور استیو بلنک) این آزمودن فرضیهها بسیار مهم هستند. حتی اگر باعث شوند استارتاپ برنامهی فعلی خود را متوقف کند و مسیر تازهای در پیش گیرد.
تفاوت استارتاپ با کسب و کارهای کوچک
1. انگیزه و اهداف تجاری
مهمترین تفاوت یک استارتاپ با کسب و کارهای کوچک در هدف آنها است. هدف از ایجاد یک کسب و کار کوچک این است که با سرمایهای کم، کار و درآمدی قابل اطمینان داشته باشیم. پس وقتی با دوستانمان یک کارگاه تولیدی راهاندازی کردهایم میتوانیم به تجارتمان به عنوان یک کسب و کار کوچک نگاه کنیم. اما هدف از ایجاد یک استارتاپ، تولید راهحل برای یک مشکل یا نیاز است. پول مهم است. اما هدف اصلی نیست. درحقیقت استارتاپها اگر به نتیجه برسند معمولا به درآمد هم خواهند رسید. اما در ابتدا نه تنها سودده نیستند بلکه ممکن است درآمدی هم نداشته باشند.
استارتاپها اهدافی جاهطلبانه دارند. آنها به دنبال تحول هستند. میخواهند با محصول و خدمتی که ارائه میکنند، یک تغییر بزرگ در بازار ایجاد کنند. جالب است که خیلی از استارتاپها لزوما برنامهای تجاری ندارند. آنها دنبال ارائه یک محصول جدید هستند و ممکن است فقط امیدوار باشند که یک شرکت تجاری بزرگ، استارتاپ آنها را بخرد و برای محصول آنها یک پلن تجاری ارائه دهد. خیلی از استارتاپهای کوچک قبل از آنکه درآمدی داشته باشند توسط شرکتهایی مثل گوگل خریداری میشوند. شاید فکر کنید این مورد در ایران وجود ندارد. اما در ایران هم همین مسئله هست، فقط ما از پشت صحنهی خیلی از محصولات مخصوصا محصولات اینترنتی خبر نداریم!
2. میزان خطرپذیری
همانطور که از اهداف کسب و کارهای کوچک مشخص است. این کسب و کارها سعی میکنند از ریسک دوری کنند و کارِ آزموده را انجام دهند. اما ریسک در ذات استارتاپها است. راهاندازی یک استارتاپ ریسک بالایی دارد. چون شما میخواهید محصول یا خدمتی نوآورانه را ایجاد کنید. ممکن است نتوانید این محصول را بسازید یا آن را تجاری کنید. ممکن است نتوانید برای محصولتان مشتری پیدا کنید یا حتی ممکن است ایدهی استارتاپ اجرایی شود اما موفقیت مالی نداشته باشد.
3. سرعت و میزان رشد
کسب و کارهای کوچک معمولا خیلی زود به سوددهی میرسند و بعد از مدتی وارد فاز رشد با شیب ملایم میشوند. اما استارتاپها کاملا متفاوت عمل میکنند. استارتاپها در ابتدا ایدهای هستند که تا تجاری شدند فاصلهی بسیاری دارند. کار کردن روی این ایده تا مدتها فقط هزینه کردن است. به همین دلیل زمان رسیدن به نقطهی سوددهی در استارتاپها خیلی زیاد است. ممکن است ۵-۶ سال کار کنند و درآمد آنها صفر باشد. اما بعد از رسیدن به نقطهی تجاری شدن به این دلیل که راهحلی جدید را معرفی میکنند با سرعت بالایی در بازار رشد خواهند کرد.
4. مقایسپذیری
مقایسپذیری یکی از مفاهیم مهم در تجاری شدن یک ایده است. در حالت عادی اگر بخواهیم یک کسب و کار را ده برابر بزرگتر کنیم باید همهچیز از جمله کارمندان، فضا و هزینهها را ده برابر کنیم. اما کسب و کارهای مقیاسپذیر اینگونه نیستند. در این کسب و کارها برای دهبرابر شدن یک کسب و کار نیازی نیست تفاوت خاصی( قایل قیاس با رشد) رخ دهد. رستورانها نمونهای از کسب و کارهای غیر مقیاسپذیر هستند اما تقریبا تمام کسب و کارهای اینترنتی مقیاسپذیرند. مقیاسپذیری یکی از دلایل رشد بسیاری از استارتاپها است. البته یک استارتاپ لزوما مقیاسپذیری بالایی ندارد اما چون بیشتر استارتاپها راهحلهایی خلاقانه و در بستر اینترنت دارند مقیاسپذیر هم هستند.
برای مثال سایت دیوار برای داشتن ده هزار مشتری به همان میزان منابع و کارمندانی نیاز دارد که برای داشتن صد هزار مشتری نیاز دارد. البته کمی هزینهها افزایش پیدا میکند اما در برابر رشد ده برابری این افزایش هزینه و نفرات تقریبا هیچ است.
5. روشهای تامین مالی
کسب و کارهای کوچک معمولا با سرمایه اولیه شخصی یا با کمک خانواده و دوستان شروع میشود و زمانی که امید به درآمد پایدار به وجود آمد از طریق گرفتن وام گسترش پیدا میکند. همین اطمینان از درآمد باعث شده که وامدهندهها( بانکها) به این کسب و کار وام بدهند. یا سرمایهگذاران عادی حاضر شوند در چنین کسب و کاری سرمایهگذارای کنند.
اما همانطور که دیدیم روند درآمد در استارتاپها شیب ملایمی ندارد. استارتاپها برای مدتها ضررده هستند ولی اگر به موفقیت تجاری برسند میتوانند به سرعت رشد کرده و بازشگست سرمایه فوقالعادهای را رقم بزنند. به همین دلیل استارتاپها به سرمایهگذارای خطرپذیر نیاز دارند.
استارتاپها معمولا با سرمایه شخصی شروع به کار میکنند اما برای آنکه به نقطهی جهش رشد برسند به سرمایهگذاران خطرپذیر نیاز دارند. این سرمایهگذاران حاضرند روی کسب و کاری با ریسک بالا و پتانسیل رشد فوقالعاده سرمایهگذاری کنند. برخی از این سرمایهگذاران در صورت منطقی بودن ایده استارتاپ حتی حاضرند از روز اول روی ایده سرمایهگذاری کرده و از همان ابتدا در کنار استارتاپ باشند. یکی از دلایل جان گرفتن استارتاپها در ایران، افزایش تعداد همین شرکتهای سرمایهگذاری و شتابدهندهها ( و ورود سرمایهگذاران خارجی) است.
و در آخر
موضوع این نیست که استارتاپ بزنیم یا یک کسب و کار کوچک؟ موضوع اصلی این است که ببینیم ایدهی ما در کسب و کار در کدام مدل میگنجد و با درک این مسئله، دید بهتری نسبت به آیندهی پیش رو داشته باشیم. چه بنیانگذار یک استارتاپ هستید چه صاحب یک کسب و کار کوچک، امیدواریم در کارتان موفق باشید.